sarabehnews

روستای تاریخی، گردشگری، زیارتی سرابه از توابع اصفهان

sarabehnews

روستای تاریخی، گردشگری، زیارتی سرابه از توابع اصفهان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت زینب» ثبت شده است

آنگاه که امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام می گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته می کرد.

ذوالجناح

عمر سعد که این حالت را از آن حیوان مشاهده کرد دستور داد: او را بگیرند که از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره کردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درک فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏کند، همین که آن را آزاد گذاشتند نزدیک بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و کاکل خود را بخون شریفش می مالید و آن را می ‏بوئید و با صداى بلند شیهه می کشید.

ذوالجناح

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال پس از آنکه سر و گردن خود را بخون آغشته کرد، صیحه کنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.

ام کلثوم

ام کلثوم شیوه کنان ناله مى‏زد و میگفت:

وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بکربلاء...

این حسین است که در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.

                            زینب (علیها السلام) فریاد می کشید و میگفت :

وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدکدکت على ...السهل

 اى برادر من! اى پیشواى من! ای کاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای کاش کوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) می آمد.

خیمه گاه

وقتى که نزدیک رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش کنار امام (علیه السلام) ایستاده‏ اند و  گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏ اند

 زینب خطاب به عمر سعد کرد و گفت :

 اى پسر سعد برادرم را می ‏کشند و تو ایستاده و نگاه میکنى؟!

 عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشکش جارى شد، در عین حال روى از 

وى برتافت و چیزى نگفت.

تعزیه خوانی

و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید که عمر سعد اعتنا نکرد صدایش را بلند کرد و گفت

مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یک نفر مسلمان نیست؟ باز هم کسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.

آنگاه که اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده کرد.

 دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و کارش را بسازید،

 از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یک دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏ و در پایان سرش را از بدن جدا کرد.

 (لعنت خدا بر قوم ستمگر)

مراسم تعزیه

 گردآورنده : سمیرا میرکاظمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۱
سمیرا میرکاظمی